چیست دریا ؟
چشم پر اشک زمین
در نگاهش آرزویی ته نشین
آرزوی پا گشودن ، پر زدن
بر فراز کوهساران سر زدن
چشمه بودن، باز جوشیدن به کوه
دم زدن با آن بلند با شکوه
خویشتن از خویشتن انگیختن
از درون خویش بیرون ریختن
تشنگی نوشیدن از پستان خویش
آب دادن تشنه را از جان خویش
میکشد دریا در این سودا خروش
خون دریاییش میآید به جوش
سینه و سر میزند بر صخره ها
تا شود از تخته بند تن رها
« هوشنگ ابتهاج »