بقالی قدیما ی دفتر داشتن به اسم ،دفتر نسیه یا حساب

که بعضیا میومدن خرید میگفتن بنویس تو دفتر حساب بعداً

میدم 

گاهی یکی خوش حساب بود  

سر ماه تسویه حساب میکرد نهایت  ی بار هم دیر میکرد صاحب بقالی بخاطر خوش حسابی روش اعتبار باز میکرد به روش نمیاورد

گاهی  یکی اینقدر حسابش هم زیاد بود و

هم تسویه نمیکرد، هم هر بار با وعده میگفت  تسویه حساب میکنم 

گاهی هم کار به جایی میرسید بچه ها جای خودشون میفرستادن تا صاحب بقالی دلش بسوزه بهشون نسیه جنس بده

اینقدری وعده الکی میداد که ، صاحب بقالی بهش نسیه نمیداد   و   اعتماد نداشت به بقیه نسیه بده 

 صاحب بقالی دفتر حساب جمع میکردش تا مدتی نامعلوم

خواستم بگم 

 دل و احساس و اعتمادت مثل بقالی و دفتر حساب بقالی نکن 

هر کی اومد دل و احساس براش دادی ، نه نسیه قبول کن نه وعده تسویه حساب ، همون لحظه بخواه نه فردا نه سر ماه

با رفتار و محبت های بچگانه ای طرف مقابلت نه گول بخور نه دل بسوزون 

ی موقع میای میبینی اینقدر تو دفتر دلت نسیه دادی بهش دیگه چیزی برات نمونده مثل اعتماد و احساس و عزت نفس تا ی جایی هم تنت...

تو میمونی با ی دفتر خاطره پر از حساب تسویه نشده با ی آدم بد حساب 

که دیگه نمیتونی حتی آدم خوش حساب هم دیدی کاری کنی 

میفهمی توام از نداشتن ، داری مثل اون آدم بد حساب میشی 

آدم های خوش حساب ،رفتارشون قشنگتره بیشتر تا حرفاشون...

آدم بد حساب دیدی خطش بزن نترس 

چون تو رو هم بد حساب میکنه...

بقالی نیستی ولی دل هم حساب کتاب داره

 

 

 

 

 

 

 

نوشته شده در یکشنبه ۱۴۰۱/۰۱/۲۸ ساعت 11:16 PM توسط Emperor | 
About Me

شب های هجر را گذراندیم و زنده ایم
ما را به سخت جانی خود این گمان نبود...
Archive
Code

🎵 در حال پخش موزیک

📥 دانلود موزیک
template designed by black theme